مبارزه طبقاتى در هر دوره اى اشکال ضرورى اعتراض را بدست ميدهد. وقتى کارگر با بن بست روشهاى تاکنون تجربه شده و "کلاسيک" روبرو ميشود٬ بناگزير دست به ابتکار ميزند و اين ابتکار عمل چيزى نيست جز ضروريات مقاومت و پيشروى اعتراض کارگرى. سنت عمل مستقيم کارگرى و ارکانهاى آن مانند مجمع عمومى٬ ايجاد شوراهاى کارگرى٬ کنترل کارگرى٬ و در مواردى ايجاد بريگاد و سنگربندى کارگران در مقابل پليس و اعتصاب شکن همواره در سنت مبارزه راديکال و کمونيستى کارگران وجود داشته اند. اين سنتها بازتاب وجود يک گرايش واقعى راديکال و سوسياليستى در ميان طبقه کارگر است و ربطى به دوره هاى انقلابى و غير انقلابى ندارد. اما در دوره هائى و بدليل ناتوانى سازمانهاى سنتى کارگران مانند اتحاديه ها و سياستهاى مماشات جويانه آنها٬ طبقه کارگر ناچار است عبور کند و به سياست و سنت هاى راديکال تاريخا تجربه شده اش رو بياورد.
در متن بحران جهانى سرمايه دارى که آينده نامعلومى را روى سر ميلياردها کارگر و زحمتکش گذاشته است هر روز شاهد بروز گوشه هائى از جنبش عمل مستقيم کارگرى هستيم. حرکت کارگران راديکال در يونان٬ اعتراضات متعدد طبقه کارگر در فرانسه و بويژه در مارسى٬ اشغال کارخانه آلومينيوم در آمريکا و روشهاى مبارزه کارگرى در ايران نمونه هاى چند ماه گذشته اند. بنا به اخبار منتشر شده کارگران ونزوئلا از ٢٠ ژانويه کارخانه ميتسوبيشى را به اشغال خود درآوردند که متاسفانه در روز پنجشنبه ٢٩ ژانویه دو نفر از کارگران توسط پليس سرکوبگر و نوکر سرمايه در جريان مقاومت و دفاع از محيط کارشان به قتل رسيدند. در ونزوئلا تصميم به اشغال و کنترل کارخانه در مجمع عمومى چند صد نفرى کارگران اتخاذ شد و يک دليل اين اقدام دفاع از ١۵٠ همکارشان بوده که توسط شرکتى پيمانکار اخراج شده بودند. همينطور روز ٢ فوريه صدها کارگر مجتمع کرسون در اوکراين در مقابله با سيايت بيکارسازى ساختمان مجتمع را با تصميم شوراى کارگران به اشغال خود درآوردند که ترجمه خبر آن را در همين شماره نشريه ميخوانيد.
بدنبال اعتراضات گسترده در يونان و اعتصاب عمومى فرانسه روز ٢٩ ژانويه که بنا به خبر سازمانهاى کارگرى ٣ ميليون نفر در آن شرکت داشتند٬ اعتصاب و اعتراض در مراکز نفت انگلستان آغاز شده است. دراين اعتصابات که قريب ٢٠٠٠ هزار نفر تاکنون شرکت داشته اند متاسفانه سياستهاى فاشيستى را ميان کارگران بردند و عنوان اعتراض را به استخدام کارگران "خارجى" نسبت دادند. هرچند "بابی بردز" یکی از رهبران اتحادیه کارگران اسکاتلند گفته است: "موضوع استخدام کارگران خارجی نیست بلکه اعتراض ما به اقدامات تبعیض آمیز شرکت های خارجی در مورد کارگران انگلیسی است" . اخبار از تحرک کارگران و امکان اعتصابات گسترده و صدها هزار نفره در انگلستان خبر ميدهد. در کشورهاى ديگر نيز وضعيت کمابيش همين است. همه جا در باره "نگرانى شديد و ظرفيتهاى اعتراضى بالا" سخن ميگويند. هيج آينده نيمچه مطمئنى قابل تصور نيست. هر نشست سران بورژوازى و کميته هاى اجرائى طبقه سرمايه دار تنها بيانگر ناتوانى بيشتر در کنترل بحران و اعلام وحشت به همديگر و به جامعه است. رئيس بانک جهانى از "توقف کامل" اقتصاد سخن ميگويد و اسلاف ايشان از "فروپاشى" سرمايه دارى خبر ميدهند. اين آينده تاريک که فى الحال هر روز هزاران نفر را به خيابان پرتاب ميکند نميتواند بدون پاسخ بماند. جامعه خودکشى نميکند. خصوصيت اين دوره٬ ابهام و جنگ بقا و ضرورت تغيير است. براى تعداد زيادى نفس بقا هم متصور نيست. آينده به هيچ وجه اطمينان خاطرى به بالا و پائين نميدهد.
مسئله بسادگى اينست که سرمايه ناچار است براى تامين سود و مقابله با بحران به طبقه کارگر يورش برد. بايد دستمزد و هزينه زندگى کارگر را در کليت آن ارزانتر تمام کرد تا بتوان منحنى سود را بالا برد. اما اين موضوع صرفا معادله اى رياضى نيست. بحث برسر زندگى واقعى صدها ميليون نفر در گوشه گوشه جهان است. اولين مسئله اى که بسرعت مشاهده ميشود اينست که اتحاديه ها در کليت خود نه فقط قادر به ايجاد صفبندى محکمى از طبقه کارگر در مقابل طبقه سرمايه دار و دولتها و نظام سرکوبگرشان نيستند بلکه خود مباشر شکستن بار بحران روى دوش طبقه کارگر زير پرچم "نجات ملى" اند. کارگر در ايندوره ها بيش از هر زمان متوجه ميشود که ناسيوناليسم تا چه حد شنيع و ضد کارگر است و سياست راديکال و انترناسيوناليستى تا چه حد ميتواند اعتراض واقعى جنبش طبقه را نمايندگى کند. به همين دليل در اروپا و آمريکا و يا در روسيه تازه کمر راست کرده کمتر کسى فکر ميکرد سنتهاى راديکال کارگرى مجددا به صحنه بيايند. سرمايه دارى بحدى منفور شده که امثال حزب کمونيست سنتى روسيه شعار "نابود باد بربريت کاپيتاليستى" ميدهد و امثال چاوز و ديگران سرودهاى "انقلابى" ميخوانند. احزاب سنتى تلاش دارند با اين شعارها مجددا تصوير سرمايه دارى دولتى و اصولا هر نوع دولتى کردن را بجاى سوسياليسم و سياست راديکال به کارگران قالب کنند. آنچه روشن است جناح هاى چپ و مرکز طبقه حاکم و اتحاديه ها تلاش دارند با قرار گرفتن در مقابل پتانسيل اعتراض موجود کارگران اين مبارزات را منکوب کنند و نيروى اعتراض طبقه کارگر را پشت شعارهاى ناسيوناليستى و راه حلهاى بعضا فاشيستى و ضد خارجى ببرند. قرار دادن کارگران در مقابل هم٬ تقسيم آنها به "خارجى و بومى"٬ بحثهائى مانند "ملى کردن"٬ "دولتى کردن" و غيره هدفشان همين است. حتى در خود اين اعتراضات بعضا شعارهائى توسط کارگران مطرح ميشود که عليه هر منافع واقعى کارگرى است. اينگونه شعارها منعکس کننده سلطه ديرين و طولانى گرايشات راست و مشخصا ناسيوناليسها و رفرميستها در درون جنبش کارگرى. پيشروى سنت راديکال کارگرى در گرو از سر راه برداشتن اين موانع است.
بدرجه اى که سنت راديکال و جنبش عمل مستقيم کارگرى ميداندار ميشود و اعتراض کارگران را هدايت و رهبرى ميکند٬ به همان درجه شعارهاى پرت و ضد کارگرى و ناسيوناليستى حاشيه اى ميشوند. تمام مسئله در دوره امروز باز کردن مجرائى است که جنبش راديکال کارگرى بتواند از طريق آن در مقياسى قابل توجه قد علم کند. سوال اساسى اينست که اين بحران چه ظرفيتهاى مخربى براى ميلياردها انسان امروز دارد و طبقه کارگر براى خاتمه دادن بحران به نفع خود و کل جامعه چه ميکند؟ ملزومات پيروزى اين کشمکش طبقاتى حتى در دوره اى که کارگر و مارکس و راه حل سوسياليستى مورد توجه است بدون ترديد کم نيستند. اما نقطه شروع واقعى در خود جنبش طبقه کارگر است. نقطه شروع واقعى حضور قدرتمند سنت عمل مستقيم کارگرى است. دوره اخير دوره قد علم کردن شوراهاى کارگرى و سازمانهاى راديکال کارگران در مقابل سازمانهاى سنتى و اتحاديه اى در قلب مراکز سرمايه دارى است. دوره اخير دوره آلترناتيو سياست راديکال کارگرى در مقابل تمام اشکال سياست سازشکارانه و رفرميستى جناح هاى چپ طبقه بورژوازى است. دوره امروز دوره عروج مبارزه ضد کاپيتاليستى عليه نظم موجود با اتکا به سنت جنبش عمل مستقيم کارگرى است. در ايندوره بيش از هر زمان سنت اجتماعى و راديکال کارگرى ميتواند احزاب کمونيستى و سوسياليستى کارگرى خود را بيرون بدهد.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى با علاقه تحرک راديکال کارگران را در هر گوشه دنيا دنبال ميکند و براى تقويت اين سنت و جنبش عمل مستقيم کارگرى تلاش ميکند. طبقه کارگر ايران بايد اين جرقه ها را ببيند و تجارب آنرا در مبارزات خود عليه طبقه حاکم و دولت مرتجع اسلامى بکار گيرد. در ايران سنت راديکال کارگرى ريشه دار است. جنبش مجمع عمومى و برپائى شوراهاى کارگرى٬ سياست کنترل کارگرى و مقابله راديکال و قدرتمند با تعدى روزمره سرمايه داران امروز بايد بيش از پيش در دستور طبقه کارگر ايران قرار گيرد. *